شکوه (Shekve)
به شکوه گفتم برم ز دل / یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از / خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی / حدیث خود بر که افکنی
هر کجا روی وصله منی / ساغر وفا از چه بشکنی؟
گذشتم از او به خیرهسری / گرفته ره مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم / گرم برود آشنای دلم
به جز ره او نه راه دگر/ دگر نکنم خطای دگر
به شکوه گفتم برم ز دل / یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از / خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی / حدیث خود بر که افکنی
هر کجا روی وصله منی / ساغر وفا از چه بشکنی؟